- «بود» آن است که در عالم واقع تحقق دارد، «نمود» آن چیزی است که از آن در جهان به نمایش درمیآید. «حقیقت»، میزان هماهنگی میان «بودنِ» یک چیز و «نمود و نمایش» آن است. «هرمنوتیک»، فهم و تفسیر ما از جهان یا آن چیزی است که در نزد ما پدیدار میشود و «زبان» ابزاری است بهغایت منعطف که میکوشد فهم ما را به دیگری منتقل کند.
- هر واژه یا جملهای که «نمود»ی از یک «بود» را از رهگذر فهم ما منتقل میکند، پس از رسیدن به دیگری، هم زیر نفوذ فهم او قرار میگیرد و هم در تنگنا یا گشادگی زبان تازهای که در آن بیان میشود.
- این کاستیها به ما میآموزد که باید فروتنتر از آن باشیم که میپنداریم؛ همواره آماده پذیرش خطا در سنجش انطباق «بود» و «نمود»، در فهم خود، یا در انتقال از رهگذر زبان باشیم که اگر همهی اینها درست هم صورت گیرد، باز مخاطب میتواند با یک «پیشفرض» نادرست در فهم، دچار لغزش شود.
- کاشــکی هستــی زبـانـی داشتــی
تا ز هستـــان، پـردههـا بـرداشتــی
هـر چـهگـویی ای دَم هستـی از آن
پـردهای دیگـر بـر او بستــی بــدان
آفـت ادراک آن، قــال است و حـال
خون به خون شستن محال آمد محال…. مولانا
- اما زمانیکه «خطای فهم خود» را به دیگران منتقل کنیم، در حقیقت شالوده بنایی کج را نهادهایم که تا ثریا کج خواهد رفت. تنها راه اصلاح آن، فروتنی در برابر حقیقتی است که خردمندان جهان بر آن همداستان شده و آن را «حقیقتِ بینالاذهانی عقلا» نامیدهاند.
- نخستین گام در تشخیص «نیت» حقیقی یک نویسنده (تکست)، از درون نقلها و گزارههایی که فضای گفتمانی (کانتکست) را میسازند، آن است که متن را یکبار به تمامی مرور کنیم و به چند واژهی جدا از کلیت بسنده نکنیم.
- آنان که عمداً در پی تحریف واقعیتاند تا پیش از آشکارشدن حقیقت، سادهدلان را به واکنشهای گمراهکننده وادارند، سخنی جدا دارند؛ که نیت پلید نیاز به توضیح فراوان ندارد.
- اما برای آنهاکه ندانسته به اشاعة گزارهای غلط مشغول میشوند، باید گفت کافي است تصوّر نکرده تصديق نکرده باشيم و براي انتخابِی که از قبل کردهایم دنبال استدلال نباشیم.
- تسلیمشدن در برابر حقیقت مقامی والاست «مسلمان بودن»!. گاه کسی بیهیچ ادعای مسلمانی، فروتنانه حقیقتی را میپذیرد و رستگار میشود؛ و گاه مدعی ایمان، از سر لجاجت، حقیقتی ناب را انکار میکند و به نام کعبه از ناکجاآباد سر درمیآورد.
- اگر اسلام را همان تسلیم در برابر خدا بدانیم و خداوند را نابترین حقیقت، نتیجه آن است که هر حقیقتی باید ما را وادار به تسلیم سازد. بزرگترین مغالطه آن است که «تسلیم» را نه در برابر حقیقت، که در برابر تصویری تاریخی از اسلام معنا کنیم.
- در حالیکه میدانیم دستورها و احکام بهجای آنکه بر بنیانی درست از ارزشهای نوین ارائهشده توسط رسول خدا (ص) استوار باشند( ارزشهای هنجاری) ، در اثر سلطهی قدرت و کشورگشاییهای مکرر، بر «هنجارهای عینی» و متداول زمانه بنا شدند.
- تاریخ نشان میدهد که قدرت و خلافت، مفهوم «تسلیم» را در چهارچوب امیال خویش دگرگون ساخته؛ با جابهجایی «کانتکست» و «تکست» و با گزینش بخشی از یک کل، کوشیده است قصد شارع را به سود خواستهای خود تفسیر کنند.
- گفتوگوهایی که بر پیشفرض تسلیم در برابر حقیقت استوار نباشند، چیزی جز نزاع لفظی نیستند؛ آکنده از لجاجت، هوس، و کشمکش قدرت، و از همان آغاز محکوم به شکست.
- https://www.instagram.com/reel/DO299pTjSgP/?igsh=ZjNieDB3ZGd6amQz