وقتی سیاستمداران و نخبگان قدرت، عقب میمانند…
🔘 چالدران در تاریخ صفوی نقطهای سرنوشتساز بود؛ برای شاه اسماعیل – آن مرشد کامل و رهبر شکستناپذیر که پیروزیهایش را مستظهر به تقدیر الهی میدانست – این واقعه ضربهای سهمگین بود که غرور معنوی و سیاسی او را در هم شکست. این شکست، شاه را به انزوا کشانید و در پی آن، اقتدار نظامی به تدریج به دست قزلباشان افتاد؛ تغییری که عملاً جایگاه واقعی قدرت را در ساختار صفوی دگرگون ساخت.
🔘 یک سده بعد، شاه عباس از منظری دیگر به چالدران نگریست. در حالیکه بسیاری از سلاطین صفوی کوشیدند این شکست را در پردهی فراموشی نهان کنند، او با بزرگداشت شهدای آن واقعه، تجربهی تلخ را به سرمایهای اصلاحگر بدل ساخت و بر ویرانههای آن، بنیان تحولی عمیق نهاد.
🔘 بازسازی ارتش، ایجاد نیروی دائمی، اتکاء به سلاح گرم و توپخانه، عملگرایی در سیاست و برقراری ارتباطات گستردهتر با جهان خارج، همگی پاسخ تاریخی او به تلنگری بود که در چالدران بر ذهن و وجدان سیاسی صفویان فرود آمد.
🔘 اما جهان معاصر معادلهای وارونه در برابر ما نهاده است. در روزگار تسریع تبادل اطلاعات و گسترش آگاهی عمومی، چه بسا شهروندان عادی در تحلیل واقعیتها ژرفتر و واقعبینانهتر از نخبگان سیاسی بیندیشند. آنان، فارغ از تعارضات منافع و وابستگیهای قدرت، میتوانند بر پایهی دادههای آشکار و تجربیات زیسته، به داوریهای دقیقتری دست یابند.
🔘 این در حالی است که حاکمان، با وجود دسترسی به اطلاعات محرمانه و تجربهی مستقیم، تصمیماتی میگیرند که اغلب در تنگنای منافع سیاسی، امنیتی و گروهی محدود میشود. در نتیجه، حتی تحلیلهای درست و اخلاقی نیز گاه به شکل وارونه عرضه میگردد و در حصار «محدودیت منابع قدرت» یا «تعارض منافع» ناکارآمد میماند.
🔘 از آسیبهای جدی سیاست در ایران معاصر آن است که مسائل پیچیده امروز، نه بر اساس شاخصهای علمی و دادههای واقعی، بلکه در چارچوبهای ایدئولوژیک و آخرالزمانی تفسیر میشود. چنین نگرشی که واقعیت را از دریچهای تقدیرگرایانه میبیند، نه تنها تحلیل واقعبینانه را ناممکن میسازد، بلکه راه اصلاح سیاستها را نیز مسدود میکند.
🔘 این همان «زمانپریشی سیاسی» است؛ یعنی بازخوانی رخدادهای امروز با عینک اعتقادات دیروز. برای مثال، آنجا که یکی از تصمیمگیران بلندپایه مدعی میشود اگر تاریخ تکرار شود، صلح امام حسن تکرار نخواهد شد و تنها کربلا تکرار میشود، گویی تغییرات عظیم جهان مدرن – که به مدد فناوریها، امکان و زمینهی رخدادها را دگرگون کردهاند – عامدانه نادیده گرفته میشود. چه بسا اگر در عصر عاشورا یک وسیلهی ارتباطی ساده در دسترس بود، خود واقعهی کربلا اساساً رخ نمیداد.
🔘 همین الگو در مورد باور به عدالت مطلق مجتهد نیز قابل مشاهده است: جایی که به جای سنجش کارآمدی و مراقبت بر رفتار او، فرض عدالت جایگزین نظارت میشود و خطاهای احتمالی بیاراده و غیرعمد پنداشته میگردد. چنین رویکردی چشم را بر واقعیت میبندد و مسیر اصلاح را مسدود میسازد.
🔘 در برابر، شهروندان و نخبگان عمومی، هرچند دسترسی به اسرار محرمانه ندارند، اما از آن رو که تعارض منافعشان بسیار محدودتر است، میتوانند با اتکا به دادههای عمومی، تجربیات تاریخی و تنوع دیدگاهها، تحلیلی واقعبینانهتر ارائه کنند. بنابراین، در شرایط شفافیت اطلاعات، احتمال خطای جمعی آنان کمتر از تصمیمات نخبگان قدرت است.
🔘 تاریخ نمونههای روشنی از این امر به دست میدهد:
- در چالدران، مشاوران نظامی تحلیل درستی داشتند، اما شاه اسماعیل به دلایل اعتقادی و سیاسی به آن اعتنا نکرد.
- در انقلاب فرانسه، مردم بحران را پیشتر در زندگی روزمره لمس کرده بودند، حال آنکه نخبگان هنوز به اصلاحات از بالا امیدوار بودند.
- در روسیه ۱۹۱۷، تودهها پایانناپذیری بحران را دریافته بودند، اما نخبگان در بند اصلاحات تدریجی مانده بودند.
- در ایران ۱۳۵۷، مردم زودتر از نخبگان از فرسایش مشروعیت آگاه شدند و موج حرکت عمومی آنان را عقب زد.
- و در جنبش حقوق مدنی آمریکا، فشار مستقیم مردم بود که دولت را وادار به تغییر کرد، نه اصلاحات نیمبند نخبگان
https://www.instagram.com/invites/contact/?igsh=172r8zpzpt018&utm_content=gsb36ct